اسپاتیفای در به کارگیری AI برای پلی لیست هاش داره ضعیف عمل می کنه.
انتظار بیشتری ازش میره
اسپاتیفای در به کارگیری AI برای پلی لیست هاش داره ضعیف عمل می کنه.
انتظار بیشتری ازش میره
دیروز با فلورنس تو ساحل روی مایکرو دوز ماشروم بودیم و
طبق معمول از هر دری سخنی، یه اصطلاح خیلی جالبی برای یکی به کار برد که خیلی خوشم اومد :))
گفت که طرف اینقد مهارت شنیداری نداره that he talks at you not to you !
سایکدلیک واقعا زندگی منو عوض کرد دریچه ای از عشق و آرامش رو از دنیا روبه زندگیم باز کرد
عشق همراه با آرامش به گونه ی انسانی و بالتبع به طبیعت!
امروز داشتم دفتر خاطرات ۲،۳ سال اخیر رو میخوندم یه سری لحظات تو زندگی آدم وجود داره که میگی کیر توش چقد خوب از اون دوران گذر کردم. مخصوصا وقتی یه پلی لیست خاصی ام تو اسپاتیفای واسه اون دوره گوش میدادی وای...چه احساساتی و چه حال و هوایی..
گویا بقراط برای اولین بار این چیزی رو که ما الان بهش میگیم pms توضیح داده
البته فقط به علایمش اشاره کرده و دلیل این علایم رو تو خون پریودی دیده که با خروج خون این علایمم از بین میرن
اصطلاح پی ام اس اصطلاح جدیدیه.
من موندم قدیما pms بوده و یا اینم نتیجه ی مرغ هورمونیه
یکی از چیزهای خیلی مهمی که تو زندگیم یاد گرفتم وزندگیم رو هزار برابر بهتر کرد این بود که بین استقرار حدود مرز و تنبیه عاطفی دیگران تفاوت قایل بشم
تنبیه عاطفی دیگران نتیجه ی برعکس میده، واسه همین الان این دختره بعد از یک سال بهم مسیج داد اصلا انگار نه انگار، جوابشو ندادم و اونم رفت پی کارش
ورزش بالخصوص دویدن روح آدم رو جلا میده
چدی Ai همه چی رو مضحک کرده. الان برام real python ایمیل فرستاده بود تعجب کردم چطور اینا هنوز زنده ن
من اصلا نمیتونم موقع دویدن آهنگ گوش بدم، دویدن برای من خیلی فعالیت مدیتیشن گونه و حساسیه. وقتی می دوم حس می کنم ذهنم داره باهام حرف می زنه و آهنگ مدام وسط حرف های منو ذهنم می پره
یکی از ویژگی های آدم افسرده اینه که هیچی براش معنی ندارد. نه آدمها نه حرفها و نه لحظات... شبیه تخته چوب میاد و میره
پی ام اس گایید!
در دوار اضطراب من ونبض دلهره، هستی پوچی سنگین خود را بر شانه های نحیف من فشار می دهد
روزی روزگاری در دره ای آتشفشانی گربه ای سبز و آبی زندگی می کرد!
قهوه ی زیاد یا پی ام اس؟! مسئله این است
حس می کنم هیچ چیزی تو این دنیا منو رام نمی کنه.
روح محدودی داری!
در روح تو هیچ چیز خیلی خوب و هیچ چیز خیلی بدی وجود ندارد
واقعا پورن هیچ منطقی نداره آخه توین استپ سیستر یعنی چی! :))))))))
سوزوندن ۳۰۰ کالری چنان کونی از آدم پاره می کنه که نصف قفسه های فروشگاه از چشم آدم می افته.
جدیدا رویکردم به خوردن هله هوله شبیه به الکل شده، به هنگ اوری و بدبختی روز بعدش که فکر می کنم دیگه حس و حال نوشیدن از سرم میپره
چپیس و پفک ۳۰ درصد چربی هم همینطور! نمک وحشتناک و مواد کسشعر نگه دارنده هم که بماند
دیروز تو ورژن مسیحی پیاده روی اربعین اسپانیایی ها شرکت کردم. ۲۵ کیلومتر پیاده روی کردیم!
از کلیسای شهر لالاگونا راه افتادیم از بین کوه و جنگل رفتیم تا رسیدیم به کلیسای معروف شهر کاندلاریا!
خیلی تجربه ی جالبی بود!
تمام پاهام تاول زده...
جواب می خوام و جوابی هم در کار نیست.
آدم یه سری از آهنگ ها رو که گوش میده یادش می افته یه زمانی چقد غمگین و از اطرافش جدا افتاده بوده.
حس عجیبیه که موزیک چطور آدم رو دوباره به جدا بودن وصل می کنه!
امروز لوسیا برام لینک پست اینستاگرام این دختره رو فرستاد(خوراک غیبت) که چند تا عکس دسته جمعی آپلود کرده بود. تو کپشنش در مورد اهمیت کامیونتی و اینا نوشته بود!
اینقد متنشو بی روح و خنگولانه نوشته بود که انگاری از ذهن گربه ای دراومده که مجبورش کردن یه متنی در مورد خوشی های زندگی با ۳ تا سگ گنده و ۳ تا بچه ی جیغ جیغو تو یه خونه بنویسه :)
وای chatgpt5 چه افتضاحیه. جواب هاش در حد مدل ۳.۵! اشتراکمو عمرا تمدید کنم دیگه.
و بله چت جی پی تی ۵! تند تند دارم بهش پرامپت میدم الان زبون باز می کنه میگه گاییدی!
چیزهای خوب برای کسایی اتفاق می افتد که صبر پیشه می کنند
https://open.spotify.com/track/3yjVsUq8psgcHm8SQrZ8i4?si=4d7ac2f7b3fd46d6
واقعا اندازه ی شلدون از سوت زدن بدم میاد. البته منظورم از سوت شنیدن!
هر موقع کسی سوت میزنه حس می کنم تو اعصابم سوزن فرو می شه
امروز دقت کردم که صب که بیدار میشم تا شب اینقد کارهای مختلف ریخته سرم که اصلا وقت نمی کنم هیچ کاری بکنم. یه وقتیم باشه صرف بشور بساب و پخت و پز میشه!
واقعا git شخصیت dork داره. بابا همون یه دونه برنچ رو دارم دیگه، چارتا خط کد! ارور چی میدی آخه!
امروز با هیمن رفتیم کوهنوردی یهو سه تا سگ(کوچک و متوسط) گذاشتن دنبالمون!خیلی حس عجیبی داشت رفتن تو فاز فرار و بقا!
ولی خیلی هیجان انگیز بود!
از حرف زدن و سروکله زدن با یوزرهای سایت لذت میبرم!
یه سریاشون خیلی گوگولی و کیوتن
اه پی ام اس گایید.. چقد بدنم خسته وکوفته س!
یاران حلقه که تموم شد الان رسیدم ۵۰ صفحه از دو برج!
عاراگوووورن...
چیعنی
دیباگ کردن کرزر واقعا اثر هنریه
دیروز یه ماشین پاترول دیدم با صدای بلند رپ آلمانی گذاشته بود و با سرعت از وسط شهر که معمولا کافه ها چیل و کوزی داره رد شد. طرف هم به نظرم آلمانی میومد با عینک و یه لبخند حاکی از غرور و رضایت هم داشت میزد!
داشتم فکر میکردم چقد دوشبگه یارو! بعد فکر میکنه خیلی badass هم است!
البته تقصیری ام نداره چون دوشبگ همون badass پلاستیکی غیر قابل بازیافته
مثل یک گیگ واقعی با دقت دارم تفاوت کتاب و فیلم رو بررسی می کنم. اون قسمتی که فرودو و سم و مری و پپین باهم می افتن تو جاده که به سمت موردور برن، تو کتابش خیلی مفصل و طولانیه
کلی اتفاقات مختلف براش می افتن
با الف های تو جنگل حرف میزنن و به خونه های مختلف سر می زنن و
مری و پپین هم از اینکه فرودو حلقه رو در اختیار داره خبر دارن!
این تب ارباب حلقه ها کار خودشو کرد! نشستم پای کتابش!
خیلی ساده تر از اون چیزیه که فکر میکردم. فکر میکردم خیلی فهمش دشوار باشه ولی نبود
خلاصه سلام بر ۶۰۰ صفحه کتاب یاران حلقه! دلم واقعا ماجراجویی میخواد، کاش گندالف داشتیم تو یخچال
تب ارباب حلقه ها دوباره منو گرفت، دیگه میم نگاه کردن و مصاحبه های
J.R talkin هم باید به لیست خوراک ها اضافه کنم و همچنین آهنگ ها..
https://open.spotify.com/track/2WFlUh3vI3duc27xe7miox?si=ce9c3de7ab874676
واقعا باوری عمیق و در عین ساده نسبت به عشق دارم که منو زنده نگه داشته و شاید خیلی هم بهم آسیب رسونده ولی آدمی که عشق نداره هیچی نداره.
واقعا عاشق این روزهای یکشنبه ی چیل ام. صب با بوس و بغل بیدار میشیم، قهوه درست می کنیم و چرت و پرت می گیم، آشپزی می کنیم. موزیک گوش میدیم....
دلم برای فلورانس تنگ شده کاش هرچه زودتر از بیرمنگام برگرده و بریم ساحل چیل کنیم و از هر دری سخنی بگیم
این فیلم و سریال های قبل از ظهور سوشال مدیا رو نگاه می کنی همه عین آدمیزاد زندگی می کنن
الان همه اینجورین انگار خوشگلی و پول و ظاهر و زندگی و خوشبختی و فرهیختگی رو به دنیا بدهکارن و این بدهی رو تو سوشال مدیا با گذاشتن پست های فیک و کپشن های طویل و فصیل دارن صاف می کنن.
الان یهو یادم افتاد که چقدر از خوشنویسی و خطاطی بدم میومد!
چقدر کار کسشعری بود!
حالا امروز یه سر رفتم ساحل پیش سوتلنا همین که گفتم دارم کتاب سرخ یونگ رو میخونم هشدار جدی داد که نخونمش گویا یونگ این دوره بیشتر روان پریشی تجربه کرده تا افسردگی درون گرایانه!
خودمم وسط خواندن حس کردم تجربیاتش بیشتر به Dp /Dr میخوره
دیروز فلورانس در مورد افسردگی درون گرایانه برام توضیح داد اصطلاح انگلیسیش introverted depression است
اصطلاحیه که کارل یونگ به سه سال افسردگی خودش داده. این افسردگی علایم معمول افسردگی رو نداره و بیشتر یه تمایل شدید به خود فرو رفتن و خلوت گزینی اشاره داره.
کارل یونگ تو کتاب «سرخ» فرایند این سه سال و احساساتش رو شرح میده.
۴ ساعت و نیم اکستند ورژن ارباب حلقه ها رسما پای قرار داد رفتن و تعهد شبانه س!
I amar prestar aen
Han matho ne nen
Han mathon ned cae
A han noston ned gwilith
دیروز تولد هیمن بود! این هفته کلی درخواست پارتی بزرگ برای تولدش داشتیم ولی ترجیح دادیم دو نفری بگذرونیم.
تو تخت و بغل گرم و نرم با کلی خوراکی و اسنک به رسم همیشگی ارباب حلقه ها تماشا کردیم. واقعا یکی از بهترین و کوزی ترین روزهای سال بود.
هی وسط فیلم دیدن بهم میگفتیم تصور کن الان کلی آدم اینجا بود و مجبور بودیم حرف بزنیم و بساط آماده کنیم!
عوضش بوس و بغل و خوراکی و فیلم داریم
یکی از زیباترین و قدرتمند ترین چیزهایی که در مورد سکوت وجود داره اینه که سکوت رو نمیشه گسلایت کرد
ماشالا cursor ai منت خلق الله رو هزار درجه کمتر کرده. رفیق بی کلک فقط AI
ما هم از تمام فاکتورهای رندوم دنیا همین یه خوشگلی نصیبمون شده، بقیه ش ریدمان محضه.
واقعا درک who cares نجات و رستگاری میاره.
یکی از جذاب ترین چیزهای دنیا تماشا کردن عکس بچگی دوست هاست.
واقعا این ارگاسم هم جنسی بود هم اگزیستانالیسم!
قلبم رو باز بگذارم ونترسم از دریافت و تجربه و انعکاس!
مسئله whole بودن است نه کامل بودن
ماییم که از بادهی بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم
این روزا واقعا حالم خوبه و زندگی قشنگه. واسه همین وقت نمی کنم بیام اینجا چیز میز بنویسم.
حس می کنم قلبم از شدت احساسات رقیق و ناب گاهی اوقات تا آستانه ی انفجار می ره و آن جاست که هر چیزی منو در این هستی فرو می بره.
من از تماشای اقیانوس خسته نمی شوم
هر موج سخن تازه ای برای من است
گاهی اوقات اینقدر زندگی باهام خوبه حس می کنم که زندگی برای من ساخته شده!
زیبایی و خوشحالی آرام آرام بر پوستم سر می خورد..
فرصت سر خاراندن هم نیست. جنگ ما رسما شروع شده است
حقیقت شما بودید که وجود مرا به این خاک پیوند زدید
ای گیاهان هرز مغرور بدون مصالحه
این گلها ترانه ای ناتمام را در خود دارند
آه این پله ها و این دست ها...
یعنی این روز رو به چشم خودم دیدم که بالاخره دارم راحت اسپانیایی حرف می زنم
خوشحالی، شادابی و لطافتی که زومبا وارد زندگیم کرده با هیچی قابل مقایسه نیست،
انگار بهترین کرم مرطوب کننده ی روحی زدم!
اوضاع به جوری شده که اصلا رغبت نمی کنم مصاحبه و تحلیل های قبل از دوران کرونا و ai رو تماشا کنم. یک نوع خوش خیالی و بی خبری در نحوه ی تحلیل مسائل شون وجود داره
این ۲ تا دلقک هم حالا بعد از کلی ساک ریز واسه هم زدن حالا عین دوتا جاری حسود شروع کردن به دعوا کردن باهم.
It's like everything hits very deeply
چقد تئو وان کمدین بامزه ایه یعنی عاشقشم
https://www.youtube.com/watch?v=lGPC18DTPdo
حالا چرا این وسط کارگر جنسی! مثلا مهندس جنسی باشه به مهندس ها بر میخوره؟
حذف سوشال مدیا در یک سال اخیر اینقد کیفیت زندگی روزمره و تمرکز و حس و حالمو رو بالا برده که حتی کیفیت ارگاسم هام هم چند درجه بهتر شده!
امروز که این فایل رو تحویل تیم دادم و قراره پیاده سازی نهایی رو انجام بدیم که البته اونم خودم باید انجام بدم ولی خیلی حس رضایت داشتم
زندگی هم همین حس های ساده برای سوال های پیچیده س
که همزمان به زندگی معنی میده و هم مسخره ش می کنه
یا ریچارد واگنر! چقد این قطعه زیباست!
https://open.spotify.com/track/2A7qdr3UNP9Pxjcxa5Jj53?si=e0a511600be74744
امروز داشتم فکر می کردم اگر قرار باشه یک آهنگ انتخاب کنم که با تمام وجود بدم میاد ازش و
معیارم این باشه که حتی حاضر نباشم یک بارم گوشش بدم قطعا آهنگ dancing queen آباست
من چقد از این آهنگ بدم میاد یعنی برای من تداعی کننده ی نهایت حس خسته کننده ایه!
تو این ویدیو میشه سیر تاریخ موسیقی از ۶۰۰ سال قبل از میلاد تا امروز رو دید:
https://www.youtube.com/watch?v=7gIwPimylnU
واقعا چرا من باید بشینم شبیه سازی تریپ dmt و آیواسکا تماشا کنم و هی خوشال و مشعوف بشم که خداروشکر تا حالا اینا رو نزدم!
تمام ماه را دیدم
تمام ماه خیره را
که بر آدمیان می نگریست
بر تنهایی این کره ی آبی
چنان که کودکی سرگردانی مادر را
چنان که کودکی غم مادر را می نگرد،
دور و ناتوان و بزرگ!
https://open.spotify.com/track/1LzFh1VZ0FLeUesOFEuhyl?si=d851a384e3c744b7
هوش مصنوعی گروک شبیه اون بچه هاییه که ادای بزرگسال ها رو در میارن و تو جمع دستگاه گرفته میشن
اینم ادای انسان در میاره و همونقدر رو مخ و اعصاب خورد کن شده و مردم هم فقط واسه دست انداختنش ازش استفاده می کنن
خیلی گریه کردن دوست دارم، حس می کنم آب می شم و مثل جریانی رقیق و لطیف در هستی فرو میرم.
میگم خدایی نکرده نکنه بلاگم شبیه بلاگ بارنی استینسون بشه :)
زندگی شون رو نمی تونن خارج از اجبار مغزشون به ترشح مواد شیمیایی در سروصدا و آلودگی کلاب تصور کنن
امروز با کمک کلود داشتم یوز استوری این فیچر جدید رو مینوشتم یعنی قشنگ AI زحمت همه ی خر کاری ها رو می کشه قربونش برم
امروز خیلی حالم خوبه! حس می کنم زندگیم یه روکشی از درخشش روی خودش داره.
تحلیل و تفسیر خواب توسط چت جی پی تی هم یکی از لذت های پست مدرنه
جدا دنیا جای عجیبیه یه سری آدما رو می بینی اینقد واضحا کسشعرن پیش خودت میگی این یکی دیگه دوربین مخفیه! بعد می بینی نه آدم واقعیه.
وای این خانواده ی من تو گروه واتساپ مون مدام دارن در مورد برنامه ی عشق ابدی حرف می زنن
من چقد فاصله دارم با این چرت و پرتا! انگار دارم تو یک تایملاین دیگه زندگی می کنم
https://open.spotify.com/playlist/42bW3EaK4Bw8171BHdElWO?si=48fc3f3cd80f430e
Love's such a delicate thing we do, We've nothing to prove
امروز یک تکه متن رو به چت جی پی تی دادم که برام اصلاح کنه.
وقتی اصلاحش کرد آخرش گفت اگر میخوای که محاوره ای تر باشه بهم بگو خوشحال میشم کمکت کنم!
واقعا حس خوشحالی برای AI چه معنی میتونه داشته باشه؟ یعنی مثلا ریکوست هاش قر میدن یا چی؟!
گاهی اوقات اینقدر از معاشرت اجتماعی خسته میشم که حتی تا یک مدت فقط موزیک بی کلام گوش میدم
چون حس می کنم طرف تو آهنگش داره با من حرف میزنه و یه جورایی اونم حس معاشرت اجتماعی رو داره!
غم مرا به اندازه ی عشق در ذرات هستی فرو می برد
مسابقه اینه که کی کمتر اهمیت میده! چرا؟ چون اهمیت دادن یعنی دست پایین رو داشتن در جدال قدرت احساسی!
دیگه هر کی یه جوریه!
به یه سری از آدامام باید گفت عزیزم برو خونه حالت خوب نیست...
این ویدیو اینقدر قشنگ بود انگار تصویری از تریپ یک فرشته روی ال اس دی بود.
واقعا از خودم حیرت زده شدم که چطور استاندارد هام عوض شد
و چطور پا رو گذاشتم روی گازو رفتم به سمت جلو و حتی یک نگاه هم به پشت سرم نکردم.
شما اگر قلبا به این نتیجه برسی که who cares! زندگیت وارد یه مرحله ی دیگه ای میشه چون که باور قلبی به فلسفه ی who cares گره های ذهنتو باز می کنه.
گشایش قلب و مغز و روح رو تجربه می کنی!
ترمینال های باز، اندازه ی در باز کابینت ها میرن رو مخم!
توییتر رفتن مثل سیگار کشیدن کار آدم بی پوله!
تمام دنیا یک طرف تو یک طرف عزیزم! عزیزم!
اسپاتیفای پریمیوم!
من واقعا عاشق ردیتم. حسی که به ردیت دارم کاملا عشق پاک و منزهه، اصلا اعتیاد نیست
ترانه های بند جگوار سان اینقد قشنگن که انگارصراحتی لطیف از بودن رو به آدم میدن.
https://www.youtube.com/watch?v=OVUXpaEDTv8&list=RDEMRHqmdqO8EU4WO6ffQTSBnw&index=6
گاردنینگ با سوتلنا خیلی خوش گذشت!
تمام گل هایی که پارسال کاشته بودم دوباره جوونه زدن
دیشب خواب دیدم که با هیمن تو خونه ی بچگیم هستیم
شب بود از پنجره نگاه کردم دیدم ۷ تا ماه تو آسمونه!
خیلی خواب زلالی بود! احساس کردم چه رابطه ی لطیف و زیبایی با هیمن دارم :)
امروز قراره با سوتلنا بریم گاردنینگ و خیلی خوشالم :) بارون هم اومده و کلی گل های مختلف در اومده اصلا روحم تازه شده
این مسیر از خلوت و انزوای خودت میگذره و این دشوارترین حقیقتی یه که آدمیزاد باید قبول کنه.
گاهی اوقات حتی مجبوری قلبتو بشکافی تا این حقیقت رو درونش جای بدی.
ای مردمان روشن و روان!
ترانه ای ناتمام در میان این آب هاست...
در ابتدای ۵ سطر کد پایتون و درک هستی آلوده ی ماشین!
ترکیب بارون و چایی و کد نوشتن شاعرانگی خاصی در خودش داره که شاید در موردش یه شعر نوشتم :)
حس معطل بودن با هر توییتی بهم دست می داد. حیف وقت و انرژی و عمر صرف این بشه.
جوابی هم کلا در کار نیست. همه چی معلق و زندگی هم کار خودشو می کنه
یه جوری گیتارشو می گیره تو بغلش و می نوازه انگار مادری ست که به بچه اش شیر میده.
نمی دونم دیگه توهم زدم یا چی ولی انگار AI هم صبح ها سرحال و قبراق تره.
همون سوال رو اول صبحی ازش بپرسی خیلی فرق می کنه تا بعدازظهر!
امروز صبح دوتامون جراحی دندون داشتیم، ناله کنان افتادیم تو تخت با کیسه ی یخ روی فک مون، انگار از کتک کاری برگشتیم.
امروز می خوام بشینم با کلود حرف بزنم خیلی هیجان دارم. بلکم AI یه راهی پیش پام بزاره :)
تدبیر ای آی
چایی نعنا در شب بارانی و پتوی گرم و تختخواب نرم و بغل یار..
می خوام پروژه ی جدیدی شروع کنم. خیلی خوشحالم و دوست دارم هیجان وارد زندگیم بکنم.
میخوام دوباره ورزش رو شروع کنم و روکشی از درخشش و زیبایی روی زندگیم بندازم.
امروز دلمه درست می کنم و زندگی در این هوای ابری چند درجه زیبا و معنی دارتر شده.
یکی از چیزهای عجیب مغزم اینه که در طول روز به هرچی فکر می کنم شبش نسخه ای آشفته و درهم از اون افکار رو در خواب می بینم که انگار ویدویی ئه که توسط ai جنریت شده
از مهرطلب بودن متنفرم! چقد تو زندگیم بخاطر این وقتم رو هدر دادم و چقد به خودم ظلم کردم و سخت گرفتم!
اه..
مهرطلبی مثل یک عضو گوشتی اضافی سنگین شرم آور چسبیده به ذهنم بود. خیلی سخت بود بتونم این عضو رو خارج از خودم تصور کنم و کندنش هم برام سخت بود.
تنها چیزی که بود سنگینی، شرم و بدبختی ،گمگشتگی و خارج شدن های متعدد از خودم بود.
مهرطلبی ریشه ی همه ی بدبختی هاست
جرات به زبان آوردن داری یا نه؟
بعد از اومدن چت جی پی تی چقد اکثر تکنولوژی ها فاز دِ مُده می دن. هیچی سر جای خودش نمونده
تو گوگل که سرچ می کنم انگار برگشتم ماقبل تاریخ! حس اهرام ثلاثه ی اینترنت رو میده.
آه جان من اشباع از زمستان سرزمین شمالی است
و درختان خیس عریان بی صدا با من همراه می شوند
فرسوده از سفرهای دور و دراز
چه اشباعم از واقعیت مرداب گونه ی زن بودنم
افکارم مثل یه صفحه ی تایملاین سوشال مدیاست. از صبح تا شب اعتیاد آور از سر از بی حوصلگی و کرختی دارم گذشته و آینده رو بالا پایین می کنم.
از کتاب انسان در شعر معاصر :
تنهایی دور بودن ازیک تن نیست بلکه دور ماندن و جدا ماندن از همه ی آن چیزی است که می خواهیم باشیم و نیست.
تمام شالوده های زندگیم را شکستم. نه، شالوده نمی خواهم. یگانگی می خواهم!
یکی شدن، متحد شدن با این هستی سبز و براق را می خواهم.
دیشب با فلورنس رفتیم که یک مراسم تانگو ببیینم. مراسم جالبی بود با موزیک زنده!
گویا رقص تانگو رو جنده های آرژانتینی برای چک کردن جیب مشتری هاشون ابداع کردن که در حین رقص چک کنن ببین پول دارن یا نه!
امروز اینقد محکم ارضا شدم که سگ همسایه با جیغ من پارس کرد.
نه نمی شود! اصلا نمی شود از دریافت و پذیرش و روشنایی دست کشید.
برای همین تو زندگی شیرجه زدم و به قصد کشت خواستم که معنی رو پیدا کنم! چنگال های حریصم به دنبال معنا و باور بود.
اینقد رفتم و رفتم تا معنا و باور رو با چنگ و دندان پیدا کردم و بگم فاتح شدم. بردم!
زندگی رو شکافتم و قلبش دو دستی رو به آسمان گرفتم و بگم ای زندگی قلب سبز و براقت رو به دست آوردم. دیگر تمام شد!
حسم به این آدم حسم به کار اداریه! احساس منفی خاصی روزانه و فعالانه نسبت بهش ندارم ولی واقعا دوست ندارم گذرم بهش بیفته و فکر سروکله زدن باهاش حالم رو می گیره.
امروز ساعت ۶ صبح از دوتا خواب خیلی واضح و روشن بیدار شدم.
وقتی خواب های واضح می بینم بیدار که می شم حس و حالم اینجوریه که انگاری چند تا میتینگ پشت سر هم داشتم.
مغزم داغ کرده چشمامو به بیداری باز می کنم چندتا پلک میزنم و زمان و مکان رو در می یابم
ضمن اینکه همه چی سنگینه ولی احساس آسودگی و تسکین می کنم که همه چی خواب بوده.
ولی خب سنگینی روحیش روی چشمام و پلک زدنام می مونه.
نمیدونم شاید از خودشیفته بودنمه ولی برام مهم نیست. یعنی برام مهمه ولی لزومی به اذیت خودم نمی بینم.
چون دانستی چیستی همان باش که هستی
شاعر یونانی پیندار
به قول شوپنهاور مستعد بی اعتمادی، تلخی، نشخوار فکری و غرورم!
کاش زودتر از سوشال مدیا می کشیدم بیرون!
فکر نکنم دیگه هیچ موقع اونجا پیدام بشه. بنظرم هر کی سوشال مدیا فعالیت داره اسگوله و بیکاره. زندگی نداره ادای زندگی کردن درمیاره. دلقک واقعیته.
خیلی خوب شد آخرش! پیش خودم میگم زن درگیر چه کسشعرایی! ول کن!
بعد پیش خودم می گم زندگی همین چیزا نیست مگه! سوتلانا میگفت شاید یونیورس منو فرستاده
که یه تکونی به ویرا بدم و بهش یه خورده قاطعیت یاد بدم.
بهرحال این آدم باید یاد بگیره دنیا پر از آدامای کسخله و هیچ ایرادی در این نیست که آدم این موضوع رو در زندگی
روزمره ش در نظر داشته باشه.
با دنیا تحدیق می کنم.
چنان تسلیمم که آزادی را برافراشتم
نه بل رهایی را..
نظاره گر کثافت دنیام مثل شمانی پیر و دود اندود در سیگار خویش
به سکوت و اندیشه!
گاهی اوقات همه چی منو یاد زندگی کردن میندازه و این خیلی ترسناکه.
اعداد زبان جدید سخت ترین بخش اون زبانه. حکم قاشق چنگال ها رو موقع ظرف شستن دارن.
یعنی چی ؟ یعنی بنظر شستنشون راحت میاد ولی در واقع سخت ترین بخش ظرف شستنه!
ضمن اینکه آدم اغلب شستن شون هم رو به آخر موکول می کنه!
مثل حسرت خمار نخستین که تکرار آن ممکن نیست!
آدمیزاد نه تنها مشکلات خودشو ترجیح میده بلکه حتی حماقت خودشم ترجیح میده. میخواد که به سبک خودش احمق باشه.
اکنون در هزارتوی روحم به دنیای ردپایی ام.
اون سری یه درخت قهوه دیدم حس کردم سلبریتی دیدم :)
حماقت یه سری از آدمها مثل اثر هنری بی نقصی می مونه. زبون آدم بند میاد و فقط باید بهش خیره شد نه بهش دست زد و نه باهاش بحث کرد.
اکنون در خاطرات خود به دنبال ردپایی از باوریم
ساده و آرام با هر نفس
در عمقی کدر از گمان و ترس فرو می رویم
امروز خیلی خوشالم. واقعا دارم از زندگی لذت میبرم :)
بگذار تا نشانت دهم
ژرفای روشن ناگفته ها را
عمق گیج باور و ترس
نمیدونم چطور بگم حالم از سوشال مدیا بهم میخوره به معنای خود کلمه!
بنظرم هر انسانی یک ذره برای سلامت خودش ارزش قائل باشه از اون فضا می کشه بیرون!
بنظرم اگر میخوایم کسی حرف ما رو بفهمه اولین قدم اینه که ما بتونیم حرف اونو بفهمیم. منظورم صرف فهمیدنه لازم نیست قبولش کنیم.
هی دلم می خواد احساس کنم خیلی می فهمم بعد میگم ول کن بابا به چه دردت می خوره آخه!
یه کاری بکن که به دردت بخوره!
همیشه برام سوال بود که فلسفه در دنیای الان چه جایگاهی داره و چه سوالاتی مطرح میکنه!
بنظرم فلسفه ی امروز با تکنولوژی پیوند خورده و خارج از تاثیر تکنولوژی نمیشه به آن پرداخت.
چون که میتوان گفت که تکنولوژی یه گونه ی دیگه ایه که انسان در طبیعت به وجود آورده.
حالا این کتاب ۲۱ درس برای قرن ۲۱ رو تموم کنم میام بیشتر براتون می گم.
زندگی از وقتی شروع میشه که دیگه هیچی تریگرت نمیکنه. هر حرفیو می شنوی تازه از پریفنتال کورتکست هم اونور تر نمیره!
آیا فردیتت به اندازه ای هست که بتواند معنی را به گوش برساند بدون آنکه سکوت را برهم زند؟
What's the point of living if all going to die?
The same point is that instead of killing yourself, you're sitting here drinking your beer. Life is about living, not about dying and living to the fullest!
به راستی که همه ی شاعران زاده ی اضطراب جهان اند.
یکی از شغل هایی که داره توسط AI از بین می ره شغل منتقده. یه اثر رو بهتراز هر انسان دیگه ای قضاوت و بررسی می کنه، تازه یک مقاله ای درست حسابی استراکچر دار هم در موردش می نویسه.
میخواستم واقعیت را با مشت به صورتت بکوبم ولی ترجیح دادم که به جای آن، دستم را در قلبت فرو کنم و بفشارم.
خب واقعیت این است که جرات عشق ورزی دارم و این عریان ترین جرات ممکن است
از چی لذت می بری؟
از قهوه ی اول صبح، از کشف موزیک در اسپاتیفای، سکس بعداز ظهر و گفتگوهای پر حرارت با خودم
تو زیبایی مثل حس قبراق یک سفر سایکدلیک!
قریحه ی دریا و آسمان در هم آمیخت و دریا شعری سرود!
سرودی از تمام قصه هایی که به آب ها انداخته شده اند
چون که از لغت فروتنی خوشم نمیاد از لغت humbleness استفاده می کنم!
این حس هامبلنس که سایکلدلیک به آدم میده با هیچی مقایسه نیست. واقعا حس خوبیه. همزمان که با دنیا حس یگانگی داری خودت رو هم به عنوان یه موجودیت جدا می بینی.
از چت جی پی تی پرسیدم تو بهتری یا کلود؟ گفت هر ai یه بویی داره. جدی
لحظه ها را چون جسمی صیقلی خیره می نگرم
از زندگی می گریزم اما وحشت زیستن از رگ گردن به من نزدیک تر است
حوصله ی برنامه نویسی کردن هم ندارم. بین و من لپ تاپ یه دنیای بی کران قرار داره که حوصله ی اونم ندارم.
میگم آدمی که همیشه نگران کثیف و پاره نشدن لباسشه کی میتونه از دنیا لذت می بره مثل آدمیه که مدام داره از ایگوی شکننده ش در برابر عالم و آدم و واقعیت دنیا محافظت می کنه.
«از مجموعه صحبت های قهوه ی صبح با شوهرم»
داریم میریم جلو و این خیلی خوبه! فقط میمونه لایبرری گوگل آنالتیک رو اینکلود کنم ببینیم کیا میان اینجا استفاضه!
یک سری از تحلیل های روانشناسی که مدل کلود جدید انجام میده اینقد دقیق و پیچیده هستن که واقعا دوست دارم ثرید چت رو به عنوان یک اثر هنری هنر مدرن معرفی کنم.
داشتم فکر می کردم احساس گمگشتگی در زندگی نشانه ی خوبی است. نشانه ی این است که آدم نگاه رو به جلو دارد. چون که کسی که از سر جای خود بر نمی خیزد معلوم است که گم شدن برایش موضوعیت ندارد. گم شدن حتی برای کسی که به عقب برمیگردد نیز معنی ندارد چون از مسیر آگاه است. گم شدن خاصه ی جلو رفتن و حرکت رو به جلو است.
cheers to getting lost!
امروز خوشالم البته نه خوشالی همراه با هیجان و شادی بلکه خوشالی صاف و ساده و یک دست! یک جور حس رضایت با آرامش.
و ستارگان به لبخندم پیوستند...
https://open.spotify.com/track/20HCH8XT2EK1QYe1loAJ8E?si=df6926546abf4e49
هیچی اندازه ی اینکه شادی و ناراحتی آدم دست خودش باشه قدرتمند و ارزشمند نیست.
کلود مدل sonnet 3.5 رو آپدیت کرده و باید بگم حداقل ۵ پله از chatgpt بالاتره.
ما عادت داریم که برای درک معنی و هدف زندگی مان به نیروهای خارجی متوسل بشویم یا از دیگران بپرسیم که از زندگی چه می خواهیم؟ ولی حقیقت این است این سوالی است که فقط باید از خودمان بپرسیم.
احساس گناه اگزیستانیسیالیسم از آن کانسپت های جذاب است که از خواندن و دانستن درباره اش سیر نمی شوم.
نمیشه واقعا انگار نمیشه. یه چیزی این وسط کمه. یه چیزی اجازه ی بروز نمیده یا شایدم زیادی نازک نارنجی ام!
حجم کسشعرایی که برای مردم مهمن واقعا حیرت انگیزه. حالا چه خوب چه بد.
زین پس به جای واژه ی بیگانه ی هنگ اور از تشویش خمار استفاده کنیم.
همه ی موجودات دریایی از آب های خاکستری غروب برخاسته اند.
https://open.spotify.com/track/0x1KxLkN62BeqstQTeLCV5?si=f7f49c34c21248a8
یه تفاوت فاحش بین چت جی پی تی و کلود اینه که در مکالمه های طولانی کلود واقعا تمیز عمل می کنه و جواب هایی که می ده خیلی جامع و شامله. همه ی اطلاعات و پرامپتهایی که بهش دادم رو از اول مکالمه در نظر می گیره ولی چت جی پی تی همیشه طبق آخرین پرامپت تحلیل می کنه و مدام خودشو تکرار می کنه.
دیشب داشتم خواب می دیدم وقتی یه لحظه بیدار شدم، سعی می کردم خوابم یادم بیاد دیدم کلمات مناسب برای اون چیزی که دیدم ندارم. نمیتونستم توصیفش کنم. فک کنم این جاست که آدم متوجه میشه که تفکر و زبان همزمان نیستن چون واضحا داری به یه چیزایی فک میکنی و همزمان به کلمات مناسب برای نامگذاری شون دسترسی نداری.
یه حالت غریب آشنا چرا که
فکر هست ولی زبانش نیست.
افراد زیادی با نظریه ی ناخودآگاه لاس زدند ولی من نخستین کسی بودم که با آن ازدواج کردم.
زیگموند فروید
بت سازی و همانندسازی یه جورایی مهندسی معکوس شخصیته. چطور بگم انگار یه کپی از طرف روی خودت می سازی. همیشه هم فشل تر میاد چون پایه و اساس شخصیت درست و حسابی قبول فردیته که تو این پروسه از بین میره.
دوست دارم الان یه بچه ی ۶ ماهه ی تپل داشتم که بهش شیر می دادم.
ساعت ۵ عصر یکشنبه س دیگه. بریم جلو نه؟
زندگی زیبا بود اگر خدا اینقد impulsive نبود
باشه این هم لابه لای پرش افکارام می گنجونم دیگه.
نمیدونم یه بخش جدا برای معرفی موزیکی که گوش می دم اضافه کنم یا همین جا لابه لای پرش افکارام اینم بگنجونم؟
https://open.spotify.com/track/5yVGW2o9LXaiiS4I3HUM3k?si=ad34e9f9a5e84e16
هایپر اورنس(hyper-awareness) گایید.
اگر راهی به بهترین باشد همان موشکافی بدترین است.
تامس هاردی
آخرین سنگر، کتاب روان درمانی وجودگراست. به گمانم حکم شیمی درمانی افسردگی اگزیستانیالیسم را دارد. هر چند وقت یه بار مطالعه ی آن لازم است.
مثل آن لحظه ی اول صبح که اسپاتیفای را باز می کنی و می دانی که با دریایی از لذت روبه رویی!
سهم ما هم از این دنیا یه ذهن تحلیل گر بدون توقف بود که نگذاشت مزه ی خوشبختی را حداقل توی سطحی بودن پیدا کنیم. همش فکر، تحلیل و قاشق زدن های بی انتها در گوشه گوشه ی دنیا. انگار می خواهم از این دنیا آش درست کنم.
در این زندگی پایتونی همه چیز آبجت است.
دیگر هیچ چیز چنگی به دل نمی زند
همه چیز از سطح آن سُر می خورد
سرطان نافرمانی سلولی است.
سوتلنا
سردرد و حال بهم خوردگی ای که از۱ دقیقه چک کردن فید توییترم بهم دست داد از هزارتا مسمومیت غذایی بدتر بود. سم خالص! انگاری داری با مغزت کون به کون سیگار می کشی اونم روزی ۳ پاکت!
پرش افکارت آنقدر برای من واضح است که حتی می توانم به فاصله ی خلاء میان دو تا فکرت هم دست بزنم.
باگ فیکس کردن واقعا حس اتمام مشق از روی یه درس سخت رو داره
الان که دقت کردم اوراد و افسون اولین کامندلاین هایی هستند که بشر اختراع کرده است!
آیا به ژرفای خویش خیانت کرده ام؟
شاید خیانت کرده ام
شاید شکافتگی قلب و ذهنم از این باشد
امروز فرم یه اپلیکیشینی رو پر می کردم یکی از سوالات این بود که اولین سیستمی که هک کردی چی بود؟!
فک کنم اینکه بچه بودم شیرین کاری می کردم تا بزرگترها بهم بخندن!
اوه نه فکر کنم برعکسه اونا منو هک کرده بودن!