یادداشت- خواب

امروز صبح که بیدار شدم، یادم آمد دیشب خواب پدرم را دیده بودم. در خوابم، جوان و خوش‌چهره بود. بیدار که شدم، به این فکر افتادم که این روزها وقتی خواب پدرم را می‌بینم، همیشه آرام است؛ یا در حال مطالعه است یا با صدای آرام حرف می‌زند. کمی که بیشتر فکر کردم، فهمیدم در خواب پدرم جوان نبوده، بلکه من کودک بودم!
بیشتر خواب‌هایی که می‌بینم، از نگاه کودکانه‌ی خودم روایت می‌شود؛ بیشتر وقت‌ها از چشم یک کودک پنج ساله. حس و حال یک کودک را به‌طور کامل تجربه می‌کنم!
حس فضای بسته‌ی خواب را دارم، همان احساسی که کودک در لحظه‌ی حال دارد: ناتوان، خیره، متمرکز، ناظر بی نظر!