پدر

پدرم در اقیانوس آرمیده بود
سنگ ها سکوتشان را شکستند
با همهمه ای بم و آشفته
به دخترک گمشده ی زیر درختان گردو
نشان از مادرش دادند
پدرم در اقیانوس آرمیده بود
سنگی سنگین بر سینه اش مرا مضطرب می کرد