بیدار بمان با من ای یار! گوش سپار
به نغمه ی موزون باران
سر بگذار به سینه ام
تا احساس کنم ضربه های شقیقه ی تو را
کوبنده و گرم،
همچون ضربه های سنگین داس
بر کشتزار پیکرم.
بیدار بمان با من ای یار، امشب
هر دوی ما جهانی یگانه ایم،
خلوت گزیده به همدستی باد و باران
در عمق پرتگاه گرم بستر.
بیدار بمان با من ای یار
شاید ما ریشه ای مشترکیم
که از آن ساقه ای زیبا خواهد روئید فردا
تباری تازه