هستی آدمی فقط به او اعطا نشده، بلکه از او مطالبه نیز شده است. او در برابرش مسئول است. به عبارت دیگر، اگر مورد سوال قرار گیرد، ناگزیر است پاسخ دهد که از خود چه ساخته است. آنکه از او می پرسد، قاضی اش یعنی خویشتن خویش اوست. این وضعیت اضطرابی می آفریند که اصطلاح نسبی آن اضطراب گناه و اصطلاح مطلق آن، اضطراب خودطردگری یا خودنکوش گری است. از انسان خواسته شده از خود چیزی بسازد که قرار است بشود و سرنوشت خویش را محقق گرداند. در عمل خود اعتراف گری اخلاقی، انسان می کوشد سرنوشتش را محقق کند و بالقوگی هایش را به عمل در آورد.